ایتا


نسابه

در وصف مرحوم حاج شیخ عبدالعزیز قاضی‌زاده امام جمعه محبوب اِوز

بشد از این جهان مصداق تهذیب

امام شهر در تقوی وُ تقریب

شود راضی زما الله آنگه

کند اُمّت هدفهایش چو تعقیب

خدا در جنت‌ش وارد کند چون

امور شرع را می‌داد ترتیب

یکی •"قاضی" ، یکی عالِم، یکی فحل

یکی مسلم بدون هیچ تقلیب

بشد نور علی نور از زمانی

که مردم را به وحدت کرد ترغیب

اِوَز ، چون او بسی •مصباح دارد

شریفانی همه از خیل تحبیب

تو ای حامد چو خواهی خیرِ اَبقی'

بکن با ذکر نیکان، نیک تشبیب 

 

✍ : سید حامد نسابه

 

📚 پی نوشت :

•مرحوم حاج شیخ عبدالعزیز قاضی‌زاده امام جمعه محبوب اِوز ، از جمله منادیان وحدت شیعه و سنی و از خیل رهبران طریقت تقریب ، که در ظهر جمعه بیست و ششم خردادماه سال یکهزار و چهارصدو دو هجری شمسی، پس از عمری جِدّ و جَهد در راه دین و وحدت مسلمین ، چشم از جهان فرو بست و به جانان پیوس . ( رفع الله درجته )

•مصباح : مشکات ، سراج ؛ اشاره به نقش بزرگان اِوَز همچون ملاعبدالرحمن مصباح دیوان اِوزی که در اتحاد با سردارانی همچون حسین سالار با تاسی به فتاوای جهاد یک عالم مجاهد شیعه ، یعنی آیت الله العظمی نجفی لاری با پیشگامی در مقابله با استبداد و استعمار ، همداستان و متحد ، مفهوم وحدت شیعه و سنی را به منصه ظهور رساندند و مرحوم حاج شیخ عبدالعزیز قاضی‌زاده نیز بزرگی از بزرگان و عالمانِ آن دیار مجاهدپرور بود که سالیان متمادی با تاسی به آن سلف صالح ، منادی وحدت در دیار نخل و آفتاب شد و سرفراز به دیدار معبود شتافت ... یادشان گرامی و راهشان پررهرو

مطالب مرتبط

رخ نما ای بُتُ هرآنچه بُد از یاد ببر
رخ نما ای بُتُ هرآنچه بُد از یاد ببر
غزل سروده شده توسط سید حامد نسابه
روایت برف و راوی
روایت برف و راوی
راوی اندر برف و سرما ، نرم و خوش خوابیده بود از زمانی که زمان ، او را زِ ما دزدیده بود برف اما ، بر خلافِ خصلتِ دیرینه‌اش
نعیم خوان خاوند
نعیم خوان خاوند
تقدیم به گُرد ِ مردستان ایران ، #شهید #ذبیح‌_الله‌_اسفندی (اقلید)
 در وصف مرحوم حاج شیخ عبدالعزیز قاضی‌زاده امام جمعه محبوب اِوز
در وصف مرحوم حاج شیخ عبدالعزیز قاضی‌زاده امام جمعه محبوب اِوز
مرحوم حاج شیخ عبدالعزیز قاضی‌زاده امام جمعه محبوب اِوز ، از جمله منادیان وحدت شیعه و سنی و از خیل رهبران طریقت تقریب
جنین
جنین
با نگاهی به شعر مرحوم علامه اقبال لاهوری : ای جوانان عجم...
انگاره
انگاره
ساقی زِ مِی نگارها چون لالِه می‌کشید عصری که عشق بر فلق انگاره می‌کشید گوئی که در افق ، بر آن نی‌های داغدار بس پرفروغ مِهرها با ژاله می‌کشید