چ مثل چَمبِرلن ، چ مثل چِرچیل !!
"مماشات" یا " خون، زحمت، اشک و عرق "
کسی صدای چرچیل را نمیشنید، آن هنگام که چمبرلن، پیروزمند و فاتح در برابر جمعیت هجوم آورنده به "داونینگ استریت" ، اعلامیه مشترک خود و هیتلر را به مثابه یک نشان فتح و یک دستاورد مشعشع دیپلماتیک! در برابر دیدگان حضّار تکان میداد
و هژمونی طرفداران سیاست مذاکره و خشنودسازی دشمن، لحظه به لحظه بیشتر میشد، وقتی که جمعیت، در حمایت از اسطوره دیپلماسی خود، همه با هم یکصدا فریاد میزدند "نویل پیر خوب"
و صدای معترضان به سیاست مماشات در برابر دشمن، دقیقه به دقیقه در طنین صدای موافقان مذاکره و مماشات در برابر دشمن محو میگشت آن هنگام که جماعت طرفدار نویل چمبرلن، هماهنگ و همنفس، سرود "زیرا او مرد خوب شادمانی" است را با صدای بلند اجرا میکردند، درست وقتی که سردار دیپلماسی انگلستان مسرور و شادمان، قدم به پلاک شماره 10 خیابان داونینگ میگذاشت !
این شادمانیها اما دیری نپایید هنگامی که یکسال بعد، تقریبا نیمی از اروپای مرکزی، غربی و شمالی بصورتی برقآسا و غیرقابل باور با شیوۀ " بلیتس کریگ" مورد هجوم نیروهای کسی واقع شد که چمبرلن نخست وزیر انگلستان، امضای او در پای آن تکه کاغذ کذائی را سندی معتبر برای استمرار صلح در اروپا و جهان به حساب میآورد!
همان کسی که چمبرلن را پیرمردی با حرفهای تمام نشدنی و بی پایان، در صبح روز ۳۰ سپتامبر ۱۹۳۹ توصیف نموده و آرزو میکرد کشورش هرگز یک "سیاستمدار چتر به دست" را نداشته باشد !
حقیقت آن بود که چمبرلن در ساعتهای پایانی مذاکرات مونیخ، آن هنگام که پیشوای آلمان با چهرهای عبوس، ناشی از یک خواب شبانگاهی کماثر، در کمال بیمیلی مجبور به شنیدن حرفهای بیپایانش شده بود، موفق به گرفتن امضای هیتلر پای یک تکه کاغذ کاملا بیارزش شده مبنی بر اینکه هر دو کشور آلمان و انگلستان، تمامی مساعی خود را بکار خواهند بست تا جمیع موارد اختلافی، همانند مساله چک و سلواکی، از طریق مذاکرات و دیپلماسی فعال حل و فصل گردد و اروپا در صلح و آرامش باقی بماند !!
و اما این داستان از کجا شروع شد ؟
صرفنظر از مقدمات و سوابق جنگ و صلح در اروپای دهه ۳۰ (میلادی)، با روی کار آمدن هیتلر در آلمان و برنده شدن او و حزبش بعنوان یکی از محبوبترین احزاب در میان اقشار مختلف، آلمان که از بعد شکست و تسلیم در جنگ جهانی اول، وضعیت اسفباری را در بخشهای مختلف سیاسی، جغرافیایی، اقتصادی و حقوقی تجربه میکرد، طی برنامههای مختلفی اقدام به جهشی خارقالعاده جهت رشد و تبدیل شدن به اقتصاد اول جهان نموده و بر این اساس سعی کرد تا آنچه را که احساس میشد طی پیمانهای ورسای، لوکارنو و ... از دست داده را دوباره احیاء نموده و بازپس گیرد .
این در حالی بود که طبق مفاد پیمانهای پیش گفته هر گونه اقدام آلمان برای زیر پا گذاشتن مفاد این قراردادها به مثابه اعلان جنگ به دول متفق و دخول در تنشی فراگیر محسوب شده و دولتین انگستان و فرانسه با ارتشهای بزرگ خود، ضامن تداوم این قراردادها و جلوگیری از تخلف آلمان محسوب میشدند.
بر این اساس آلمان حق نداشت :
1- ارتش خود را به بیش از یکصدهزار نفر افزایش دهد این در حالی بود که فرانسه با بیش از یکصد و ده لشکر نیرو و توابع آنها بعلاوه بزرگترین خط مجهز دفاعی تاریخ یعنی خط دفاعی ماژینو، یک نیروی چند میلیون نفری را در برابر آلمان شکست خورده به صف کرده و ظاهرا مترصد سرزدن خطائی از آلمان بود تا با همراهی ارتش استعماری بریتانیا، آن را دوباره تنبیه نموده و به جای خود بنشاند !
2- آلمان حق نداشت راینلند، سودتنلند، دانزیگ و سایر مناطق مختلف از دست رفته طی جنگ اول جهانی را از کشورهای فرانسه، چک و اسلواکی و لهستان مطالبه نموده و چیزی از کشورهای اطراف را به خاک خود الحاق نماید از جمله اتریش !
3- آلمان حق نداشت بنزین هواپیما تولید کند !
4- آلمان حتی حق تولید هواپیمای موتوری را هم نداشت و نیازهای خود در این زمینه را میبایست از متفقین پیروز در جنگ تهیه نماید و فقط میتوانست در زمینه تولید هواپیماهای بدون موتور کلاس ورزشی و تفریحی گلایدر اقدامات محدودی را بعمل بیاورد!
5- آلمان حق دخالت در امور آلمانی تبارهای کشورهای مجاور خود از جمله لهستان، چک و اسلواکی، فرانسه، سوئیس و ... را هم نداشت.
اقدام آلمان برای احیاء هر کدام از اینها باعث اعلان جنگ و شروع دوباره منازعه در خاک اروپا و به تبع آن در مستعمرات مختلف آنها میشد و ابعاد جهانی بخود میگرفت.
اما حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان، که با وعده زندگی بهتر و شعار« آلمان بهتر از همه» موفق به کسب آراء میلیونی مردم شده بود، هیچ ضرورتی را برای پایبندی به تعهدات فوق در خود احساس نکرده و یک به یک، اقدام به نقض تعهدات مندرج در عهدنامههای ورسای، لوکارنو و ... نموده و در مقابل، دولتهای اروپایی متفق و پیروز، به بهانه جلوگیری از افتادن در تله جنگ، یک به یک اقدام به عقب نشینی یا سکوت معناداری در برابر نقض عهدهای آلمان نمودند !
این سهلانگاری دول متفق در برابر آلمان که در تاریخ علوم سیاسی جهان به نام نویل چمبرلن نخست وزیر انگلیس تحت عنوان سیاست «مماشات» یا «خشنودسازی» سکه خورده، باعث شد تا وی به همراه نخست وزیر فرانسه ادوارد دالادیه، قدم به قدم و برخلاف پیمانهای ورسای و لوکارنو، با هیتلر همراهی نمایند تا بلکه از طریق خشنود سازی وی و اعطای هرآنچه که او از سایر کشورها و ملتها طلب میکند، مانع از افتادن اروپا در «تله جنگ» شده و صلح پایدار را در قاره سبز و جهان، هر چه بیشتر تضمین نمایند !!
تاریخ خوب به یاد میآورد که ژنرال موریس گاملین فرمانده قوای فرانسه، هر بار که آلمان یکی از بندهای معادات قبلی را زیر پا میگذاشت، چنین استدلال میکرد که اگر ما بخواهیم بابت تصرف مناطقی از چک و اسلواکی یا تصرف راینلند در سمت فرانسه یا الحاق اتریش به آلمان یعنی همان ماجرای انشلوس، با آلمان وارد جنگ شویم، میبایست روزانه ۲۳ میلیون فرانک فقط خرج نیروهای ارتش در خطوط مقدم نبرد نماییم و این به صرفه نیست !!
همه این مماشات و خشنودسازیها تا ۲۹ و ۳۰ سپتامبر ۱۹۳۸ در کنفرانس مونیخ ادامه یافت، جایی که هیتلر قول قطعی داد که بعد از الحاق سودتنلند ( شامل کلیه مناطق مهم صنعتی و خطوط دفاعی پیشرفته چک) به آلمان، دیگر هیچ چیز جدیدی را مطالبه ننماید و چمبرلن و دالادیه هم خوشحال از این تعهدنامه جدید با کاغذی در دست و امضائی که آن را سند تداوم صلح تلقی میکردند، از مونیخ به انگلستان و فرانسه بازگشته و در برابر امثال چرچیل و طرفداران منطق مقاومت، آن تکه کاغذ را به کررات تکان داده و در جمع هواداران به اهتزاز در میاوردند که این است قدرت دیپلماسی و از پی آن اندر فواید دانستن زبان دنیا، دادِ سخن در داده و مخالفان را به جنگ طلبی و تلاش برای انداختن دول متفق در دام جنگ متهم میساختند !!
اما این سرخوشی چندان دوام نیافت و کمتر از یک سال بعد آلمان، در ۱ سپتامبر ۱۹۳۹ با اجرایی کردن طرح «مورد سفید» لهستان را همچون یک کیک تولد، با شراکت استالین بین آلمان و شوروی تقسیم نمود و دیگر راهی برای فرار انگلستان و فرانسه از اعلان جنگ باقی نگذاشت !
اما در عین حال باز هم چمبرلن و دالادیه در انگلستان و فرانسه به یک بیانیه کوتاه اعلان جنگ صوری دل خوش داشتند و عملا تا چند ماه بعد که آلمان با فراغت از شرق اروپا به غرب و شمال اروپا یورش بود و هلند، بلژیک، اسکاندیناوی و حتی خودِ فرانسه را منکوب و اشغال نمود، هیچ اتفاق خاصی بر روی زمین برای تنبیه متخلف و متجاوز برداشته نشد و از دل آن بی عملی واژگانی همچون « جنگ نشسته» یا « جنگ تصنعی» در افواه عامه اروپاییان دهان به دهان گشت و سر از کتابهای علوم سیاسی و ژئوپلیتیک در آورد !!
و جالب اینکه حتی در همان احوال هم تا زمان اشغال فرانسه، باز گوش شنوائی بری شنیدن صدای امثال چرچیل و طرفداران منطق مقاومت در انگلستان وجود نداشت و چمبرلن هنوز در پست خود باقی بود !
در چنان شرایطی بود که چرچیل نوشت :
« این نبرد چند سال پیش باخته شده بود ! »
در مونیخ در 1938، به هنگام اشغال مجدد راینلند از طرف آلمان و در سال پیش از آن، وقتی که هیتلر در معارضه با معاهده ورسای خدمت نظام وظیفه را دوباره در آلمان برقرار نموده بود. تاوان آن قصورهای غم انگیز متفقین، حال میبایست پرداخت گردد هرچند که در پاریس و لندن هنوز گمان میشد با درپیش گرفتن یک روش غیر فعال میتوان به نحوی از پرداختن تاوان آن خودداری کرد!
حتی بلژیک نیز که در 1920 با فرانسه همپیمان شده بود و پس از آن طی پیمان لوکارنو هر نوع توسعه طلبی آلمان را ممنوع دانسته بود، هنگامی که با توسعه طلبی های ارضی آلمان در چک و اتریش و لهستان مواجه شد صرفا به صدور یک بیانیه ساده اکتفا کرد و اعلام نمود که :
«ما باید سیاستهایی را در پیش بگیریم که ویژه بلژیک است و این سیاستها باید به ما کمک کند که بیرون از دعواهای همسایگان قرار بگیریم !!»
در عین حال بلژیک نیز مدت کوتاهی پس از تلاش برای خشنودسازی آلمان و مدت کمی بعد از سرخوشی ناشی از نیافتادن در « تله جنگ»، توسط آلمان اشغال شد !!
شاید هنوز زود بود که مردم انگلستان و اروپا به درستی معنی حرفهای چرچیل را بفهمند آن هنگام که در فردای آنشلوس ( الحاق اتریش به آلمان) نوشت :
« کشوری مانند کشور ما که دارای قلمرو و ثروتی عظیم است اما از دفاع غفلت کرده، نمیتواند با بزرگنمایی وحشتهای جنگ، یا حتی با نمایش مداوم صلحطلبی، یا با نادیده گرفتن سرنوشت قربانیان تجاوز در جای دیگر، از جنگ اجتناب کند. در شرایط فعلی، تنها با انباشت آنچه در برابر متجاوز بازدارنده است از جنگ اجتناب خواهد شد»
اشغال نروژ توسط آلمان در 9 آوریل 1940 طی عملیات « وزرئوبونگ» تیر خلاصی بود اما بر نظریه «مماشات» و «خشنودسازی» دشمن در انگلستان !
پایان خشنودسازی دشمن و مماشات !
در پی این واقعه، چمبرلن پس از «بحث نروژ» که یکی از معروفترین مباحث تاریخ مجلس عوام انگلستان است، ناچار به استعفا شد، هر چند تا نوامبر همان سال و سر رسیدن اجلش، همچنان در ترکیب کابینه انگلیس در کنار لرد هالیفاکس بعنوان یکی از موتلفان و بازوان چرچیل باقی ماند!
اشغال فرانسه در مدت کمی پس از اشغال نروژ و محاصره نیروهای متفق در بندر دانکرک توسط ورماخت ( ارتش آلمان)، که مصادف با روی کار آمدن مهمترین نظریهپرداز خط مقاومت در انگلستان یعنی وینستون چرچیل بود، حال انگلستان را پس از اشتباهات فراوان ناشی از مماشات در برابر دشمن، بر سر دوراهیِ بودن یا نبودن قرار داده بود، نبردی برای مرگ یا زندگی با عزت ! در کنارِ راههایی برای صلح همراه با خفت و چشم پوشی از منافع !
در چنان شرایطی که ارتش سهمگین، شکستناپذیر و جرّار آلمان نازی به نزدیکی دانکرک در 40 کیلومتری سواحل انگلستان رسیده بود و تنها یک گام تا فتح لندن فاصله داشت، فقط طنین صدا و تنها، پژواک منطق مستحکم یک نفر میتوانست جامعه متحیر و نمایندگان سرگردان مجلس عوام انگلستان را که همچنان به صلح با آلمان بعد از اشغال فرانسه دلبسته بودند، از خواب غفلت بیدار کند :
سر وینْستون لِئونارد اِسْپِنْسِر چِرْچیل
«خون، زحمت، اشک و عرق»
در سیزدهم ماه مه 1940، چرچیل، با آنکه از دوران کودکی دارای لکنت زبان خاصی بود و حتی نمیتوانست حرف «س» را تلفظ نماید و هیتلر را بجای «نازی»، « نارزی» خطاب مینمود، این بار در نطقی تاریخی، جانانه و بیاد ماندنی، سخنانی بر زبان راند که حتی جنگ روانی ناخدای جنگ زمان، هیتلر و دستگاه عظیم تبلیغاتیش را نیز خنثی نمود تا جاییکه ویلیام شایرر مورخ مشهور آمریکایی از آن سخنرانی به عنوان بزرگترین سخنرانی قرون و اعصار نام میبرد :
گرچه قسمتهای بزرگی از اروپا و بسیاری از کشورهای کهن به چنگ گشتاپو و تمام دستگاههای مخوف حکومت نازی افتاده یا خواهند افتاد، ولی ما از پا نخواهیم نشست ما جنگ را تا پایان ادامه خواهیم داد.
ما در فرانسه خواهیم جنگید
در دریاها و اقیانوسها خواهیم جنگید
ما با اطمینان و قدرت رو به افزایش در هوا خواهیم جنگید
و به هر قیمت که باشد از خود دفاع خواهیم کرد
در کرانهها
در فرودگاهها
و در خیابانها خواهیم جنگید
و در تپهها نیز همچنین
ما هرگز تسلیم نخواهیم شد !
و حتی-اگر هر چند من این موضوع را برای یک لحظه هم باور نمیکنم- این جزیره یا قسمت بزرگی از آن زیر یوغ دشمن قرار گیرد و مردم آن به گرسنگی افتند
در آن صورت امپراتوری ما در آن سوی دریاها با اسلحه و حفاظتی که از ناوگان بریتانیا دریافت خواهد کرد کشمکش را ادامه خواهد داد
تا هنگامی که در یک فرصت خداداد، دنیای جدید با تمام قدرت و قوت خویش به خاطر نجات و آزادی دنیای قدیم گام پیش نهد !!
در فردا و فرداهای آن نطق شورانگیز، چراغهای امّید یک یک رو به خاموشی رفتند و منافع بریتانیا که حالا خط مقاومت را بجای مماشات در پیش گرفته بود، در جزیره جهانی ( اوراسیا ) یک به یک بدست نیروهای آلمان نازی یا متحدان آن همچون ایتالیا و ژاپن افتاد !
بیش از 70% ناوگان تجاری بریتانیایی که فقط متکی به تجارت دریایی بود توسط گله گرگهای هیتلر یا همان دسته زیردریایی های مخوفش غرق شدند
و بخش مهمی از ناوگان نظامی آن کشور برای همیشه همبستر قعر دریاها شد
ناوگان هواییش بسیار لطمه خورد و شهرهای صنعتیاش بمدت 54 روز مداوم زیر عملیات بمباران مداوم لوفت وافه (نیروی هوایی آلمان) قرار گرفتند.
مستعمراتش در بسیاری از مناطق شرق دور و هندوچین از دست رفت
و کار به جایی کشید که بیش از یک میلیون کودک از خانوادههایشان جدا شدند و به روستاها فرستاده شدند تا از حملات هوایی و موشکی آلمان تا پایان جنگ در امان بمانند !
و در پایان جنگ نیز لندن و شهرهای مهم انگلستان بیش از سه هزار موشک بالستیک و کروز را برای اولین بار در تاریخ جنگهای بشری از سوی آلمان، دریافت کردند اما هیچکدام از اینها باعث نشد تا مردم انگلستان و دولتمردان هر دو حزب مطرح آن، تا آخر جنگ و در آغوش کشیدن نوید پیروزی، چرچیل و طرفداران منطق مقاومت را سرزنش کنند و حتی شکست مقتضحانه انگلیس طی نبرد گالیپولی را به رخ چرچیل (طراح آن جنگ) بکشند !!
آنان به جبران مافات و مماشات نادرستِ پیشین، بیش از چهار سال، در برابر دشمن قهّار به درستی پایمردی نمودند تا دیگر هیچ جایی برای مماشات و خشنودسازی دشمن در هیچ کجای قاموس سیاسی نظامی جهان باقی نماند !!
و پس از مقاومتی جانانه و تلفاتی عظیم، بالاخره نوید فتح و ظفر را از رادیو لندن به جهان مخابره کردند تا به همگان بگویند خشنودسازی دشمن، هرگز
ولی مقاومت تا پای جان، آری
آری شاید همه این وقایع شکل گرفت تا به ما بگوید:
تاریخ بهانهای برای مطالعه و گذران دوران نقاهت یا صرفا وسیلهای جهت گرم کردن بیش از پیش چشمها، دقایقی قبل از خواب نیست !
چ مثل چمبرلن، چ مثل چرچیل !
سید حامد نسابه
اندکی مانده به تحقق وعدۀ صادق !