ن ، وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ
شنیدم از هنرمندی
سلیم النفس ، فرمندی
زاوصاف تو ای جانا
ز صهبایت که آوندی
از آن شهد شکر ریزت
که تو سُغدِ سمرقندی
از آن کوه نمک خیزت
که چشم از یار بردندی
زشیرینی تو ای جان
که خود اصل شکر خندی
تویی کز رزم مردانه
نعیم خوان خاوندی
شهیدی تو ، نمیری تو
که در هیجای صفبندی
بسان پهلوانانی
که چون کرّار بودندی
نفس از خصم بگرفته
امیرآسا ، ظفرمندی
زاحوالت چه گویم من
که در جنات خرسندی
سری در خیل سربازان
که با خود داشت سربندی
رهی در راه رهجویان
که دین را بود فرزندی
همو کز نعرهاش ترسا
بشد هر تیره پیوندی
همو کز یار آوردش
صبا پیغام خرسندی
همو کز دیو بُرّان شد
به هر منوال و ترفندی
که حق را بهر حق پیجو
شبیه قطب راوندی !
تو ای حامد گرت دعویست
که با دلدار پیوندی
بکوش از جان به دور از یان
بِبُر از مان و مانندی
شبیه گُرد ِ مردستان
ذبیح الله ِ اسفندی
تقدیم به گُرد ِ مردستان ایران ، شهید ذبیح_الله_اسفندی (اقلید)